تقریباً نزدیک به نیمه های شب عده ای از خانمها بهمراه برادر ویا یک از محارم داماد شادی کنان به خانه عروس میروند و وقتی وارد خانه عروس می شوند دوباره همان آواز (آل آلماغا گلمیشق شال .....) میخوانند که این دفعه دیگر خانمهای خانه عروس چیزی نمی گویند . خانمها داخل منزل می روند و عروس را تحویل میگیرند و برای آخرین بار پدر عروس خان را صدا میکنند تا به دختر توصیه های بکند ( خیر، دعا ) و پدر عروس خانم جلو می آید و حرفهایی از قبیل اینکه به شوهرت و به پدر و مادرش احترام بگذار و کاری نکن که آنها ناراحت بشوند . بدون اجازه آنها کاری انجام نده . بالباس سفید ممیروی به خانه بخت با لباس سفید هم باید از انجا بیرون بیایی . ...حرفهایی از این قبیل .
بعد برادر داماد برای بستن کمر عروس خانم می آید و با یک شال طی تشریفات خاصی کمر عروس خانم را می بندد . در موقع بستن کمر عروس خانم هم عده ای برای نمک مجلس حرفهایی میزنند ،مثلاً اینکه محکم ببند تا کمتر غذا بخورد .. از این حرفها .
بعد از این کار سند ازدواج را که محضر داده به خانواده عروس میدهند و عروس را تحویل میگیرند و چون روستا فاصله ها کم بود با پای پیاده و یا اسب ، که معمولاً در روستای آنروز ما با پای پیاده می بردند بطرف خانه داماد راه می افتند .نظرات شما عزیزان: